ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
انگار همینطور ادامه دارد "دیشب" ....
خانم جاویدیان گفتند اگر حساش را دارم گزارشی بنویسم و بفرستماش اینجا، روی همین وبلاگی که تا دیروز خبر میداد از جشنوارهای که قرار بود برگزار شود و نفسگیر همهمان را درگیرِ خود کرده بود، اما حالا دیگر باید بنویسم "تمام شد".
خانم جاویدیان باید بگویم حساش که هست، اما حسِ خوبی نیست، انگار یک چیزی توی دلم میگوید کاش الان همان دیشب باشد و کاش همیشه ساعت همان 17:30 تا 21 روزِ دوشنبهی 17 شهریور باقی بماند، و باز یکی، یکی، پشتِ سرِ هم داستان بخوانیم و بشنویم و هِی خیره شویم در چشمانِ حاضران و دائم حواسمان باشد تا کسی خسته نشود، تا دلشان زده نشود، تا اگر کمی از این دست به آن دست شدند، سریع جواد بلندی برود بالا و صداش را وِل بدهد توی سالن، تا باز ایمان از پشتِ آن پرده بیاید بیرون و مثلِ جادوگرها وِرد بخواند، وِردی که همهی حاضران را خواب کند، سِحر کند، جادو کند، تا همه آماده شوند برای نفرِ بعد که برود و میکروفون را از اسدالله بگیرد و نگه دارد جلوی دهانش، تا پانیسا هی بگوید: بعدش چی؟ و چشماناش بگردد دنبالِ جایزهای در دستِ آقای پزشکیان، اما یک چیزی هم توی مغزم است و میگوید انگار همه چیز همانطور ادامه دارد، ایمان فرستادهی دیشبی همچنان وِرد می خواند و محمد حسینیِ دیشبی همچنان توی اتاقِ آن بالاست و دارد یکی، یکی، میزند روی کیبرد، استاد همچنان همانجا نشسته است و حمایتمان میکند، ماهر و اسد و خرقانی و حسینپور و امیر حسین و میلاد و حیدر و ابوالفضل، همچنان عرقریزان جشنواره را پیش میبرند، جاویدیانِ دیشب همانطور لبخند روی لبش است و همه چیز را کنترل میکند و خسته نباشید از دهاناش نمیافتد، قدری هِی میرود بالا داستان میخواند و باز میآید پایین، خستگیاش که در میرود دوباره میرود بالا و باز میگوید: محمد، چقدر باید داد زد؟ حامدِ عزیز هِی میچرخد تویِ جمعیت و دوربیناش فلش میزند و عکسِ خانم امامی را آن بالا وقتِ داستان خوانی ثبت میکند، صحنه خاموش میشود، روشن میشود، صدای میکروفون قطع و وصل میشود گاهی، گلشیری تصویرش میافتد روی پرده و همینطور که دستانش را بالا و پایین میبرد از وَر افتادن رقص میگوید، میشنوی ایمان؟ میشنوی احسان؟ میشنوید دوستان؟ انگار هنوز دارد داد میزند، دنیای دیشب را باید جدا دانست از باقیِ اوقات، انگار همین طور ادامه دارد دیشب ... .
شبِ گذشته جشنواره داستانخوانیِ سالانه انجمن نویسندگان تربت حیدریه در محل تالار اندیشه با استقبال گرم شهروندان همراه شد، جشنواره با خواندنِ متنی توسط استاد سید علی موسوی کلید خورد و و با اجرای ایمانِ فرستاده ادامه پیدا کرد و در آن تعدادی از نویسندگان شهرستان به داستان خوانی پرداختند، تک نوازیِ سهتار توسط آقای جواد بلندی و تک نوازی سنتور توسط آقای احسان انوریان نیز گرمی بخشِ این مجلسِ ادبی بود، نویسندگانِ انجمن به ترتیب زیر به داستان خوانی پرداختند:
میلاد جعفری، جواد ماهر، عادله هریوندی، امیرحسین حسینی، فاطمه امامی، حیدر دستآموز، شیرین قائنی، الهام جاویدیان، محمد حسینی کاریزکی، مینا رجبنیا، احسان قدری، بهروز شیدا، ابولفضل خوافی، سمانه حافظی نیا.
در پایان جلسه نیز آقای نجفی رئیس اداره ارشاد تربت حیدریه پشت تریبون رفتند و از نیازِ به همکاریِ بیشتر و احتیاجِ شهرستان به خیرانِ فرهنگی گفتند، همچنین دست به دستِ هم دادنِ همهی مسئولین را لازمهی ارتقاء جایگاه ادبیات در تربت حیدریه دانستند.
در پایان نیز باید تشکر کرد از استاد موسوی، اسدالله اسحاقی، محمود خرقانی، صادق پزشکیان، ایمان فرستاده، الهام جاویدیان، جوادِ ماهر، جعفر حسینپور، احسان قدری، حامد حاجباقران، تمامی کسانیکه داستان خواندند و همه دوستانی که با تلاششان باعث شدند جشنواره بهتر از همیشه برگزار شود. (خدا کند اسمی جانمانده باشد، اگر هم جاماند، عذر خواهم.)
پایانِ گزارش – محمد حسینی کاریزکی
دراین مهرکه پیش روداریم تولدیکی ازعزیزانم هست که دوست دارم
براش تبریک تولدجمع کنم هرچقدرشد البته هرچه زیادتربهتر
ممنون میشم دراین پست فقط تبریکهایتان رابزارید
سلام
با "ریشه ها" به روزم....
.
.
.
سلام دوست من! به ما هم اگه شد سر بزن